نه در چشم … نه در یاد !

همه مردم در خودآگاه یا ناخودآگاهشان دوست دارند با یک ویژگی یا رفتار خاص در یاد بمانند. به نظر خیلی مسخره می رسد که بلافاصله پس از شنیدن نام کسی، بوی یک عطر خاص و یا نوعی پوشش منحصر به فرد به یادمان بیاید اما خیلی ها به همین قانع اند.
شاید مسخره باشد اما بد هم نیست . بشر تمام زورش را می زند تا فراموش نشود . تا بعد از اینکه سرش را گذاشت روی زمین، فردای روزی که گذاشتندش درون قبر، چند ساعت پس از اینکه چهلمش را گرفتند، تبدیل به چند خاطره و احیانا اگر خوش شانس باشد عکسی روی دیوار نشود. پس قانع است به همین چیزهای دم دستی و خیلی محکم نگهشان می دارد.
می دانی …. خیلی وقت ها باید فراموش شد . خیلی وقت ها آدم دلش می خواهد همین روزهایی که دارد با پای خودش راه می رود و در ظاهر جزئی از زندگی دیگر آدم هاست، همگی شان دست به یکی کنند و فراموشش کنند. یا همین امروز اگر نیمه شبی کسی به یادش افتاد، غباری گرم و غریب اطراف مغزش را پر کند تا نتواند به یاد هیچ خاطره یا ویژگی ای از تو بیفتد.
آدمیزاد دوست دارد گاهی توده ای نامرئی، بدون بو و لباسی خاص، بین دیگر آدم ها زندگی کند و هیچکس سراغش را نگیرد . مثل قبل . نه در چشم باشد و نه در یاد …

یک دیدگاه برای ”نه در چشم … نه در یاد !

  1. زندگی شبح وار! نخواه که توی این حال بمونی. یه مقداریش بود سخت نگیر به خودن ولی نخواهش برای یه مدت زیاد. ازش لذت نلر. مثل مواد مخدر میمونه. نشئه می کنه حال خوب و رضایت میده اما اسیر می کنه. بودم که میگمت رفیق

بیان دیدگاه